صبح است و مستم میل غزل دارم
در سینه غمگینم جام عسل دارم
آوای اذان آید کرده وضو با می
سرخوش شده ام شادم گل به بغل دارم
با یار شدم همدم یا مرا خواهد
با غیر نگارم من باز جدل دارم
باران زده بر شیشه مژده دهد شاید
این آسمان گویی قصد عمل دارد
آری غم پائیزی ریشه زدست در دل
دل وقت سحر تنها میل غزل دارد
خزان